کلاس عشق قسمت دوم
بعد از چند ماه دوباره دیدمـــش...
اوایل میرفتم وپستایی که میذاشت رو نگاه میکردم تا اینکه یه روز صفحشو شخصی کرد
یه پیج ساختگی درست کردم و براش درخواست فرستادم،اونم قبول کرد.یه مدت با اون دنبالش کردم ولی دیدم خیلی سخته برام که ببینم پستای این صفحمو لایک میکنه
خب صفحه ماله من بود ولی اسمم نبود...
خیلی منتظر بودم که برای دنبال کردن صفحم درخواست بده!اما خبری نبود.سپهر هر روز پستای جدید میذاشت و من بیشتر دلتنگش میشدم.
یه روز دلمو زدم به دریا وبهش درخواست دادم،اونم بلافاصله قبول کردو برای من درخواست فرستاد.
خیلی خوشحال بودم،نمیدونم چرا ولی احساس میکردم خیلی نزدیک تر شدم بهش
توپیجش عکسای مختلفی از خودشو گذاشته بود،وقتی میدیدمش کلی ذوق میکردم؛قربون صدقش میرفتم،نازش میدادم،تودلم میمردم براش.
کار هر روزم شده بود چک کردن صفحه اینستاگرامش.همش منتظر بودم یه عکسی بزاره که توش بگه دوستم داره؛اما خبری نبود...هر وقت ناامید میشدم تو دلم میگفتم شاید نمیخواد جلوی بقیه شاگرداش بهم بگه!
گاهی اوقات مینشستمو عکساشو کنار عکسای خودم میذاشتم که ببینم قیافه هامون بهم میاد...
سپهر صورتش کشیده بود و موهای پرپشت و مشکی داشت که هربار یه حالتی میذاشتشون.
با اون قدبلند و چشمای درشت وگیراش قبل از اینکه حرفی بزنه دل دخترا رو میبرد چه برسه که بخواد باهاشون صحبت کنه؛بخاطر همین چیزا زیاد با دخترا رابطه خوبی برقرار نمیکرد؛نه اینکه بخواد بد باشه؛نه،فقط باهمشون گرم نمیگرفت.
سپهر روزی دوسه تا پست میذاشت؛درباره زبان،عکس خودش وخیلی چیزای دیگه
هرروزی که یه پست میذاشت منم تا پایان اون روز حتما یه پست میذاشتم ومنتظر میشدم که لایکش کنه.
گاهی اوقات که پستم رو لایک نمیکرد خیلی غصه میخوردم،اما برای دلخوشیم میگفتم شاید ندیده...
((ادامه در آینده))