کلاس عشق قسمت ششم
اومدم خونه
یکم حالم گرفته بود دوباره یادش افتاده بودم و این داشت منو اذیت میکرد
قرار بود برای تعیین سطح بریم،ریما یه مشکلی براش پیش اومد که نمیتونست بیاد
مجبور بودم تنها برم.نزدیک آموزشگاه شدم قلبم تند میزد،تنم یخ کرده بود.
بیرون در موندم تا یکم حالم بهتر شه بعد برم
استرس داشتم ودلیلشم نمیدونستم
رفتم داخل و مستقیم رفتم پیش همون خانومی که قرار بود ازم آزمون بگیره
اون آقا هم اونجا نشسته بود.
وای
نه...
سپهر بود
آخه چرا اینجاست
دستام....پاهام...قلبم....
وای نه من
منه بیچاره....
خیلی خدا خدا کردم که آروم باشم
بخاطر همینم اصلا باهاش حرف نزدم
هی ریز ریز نگام میکرد،انگار که میخواست منو بشناسه
خانوم منشی بهم گفت که برم اتاق مدیردپارتمان زبان تا ایشون بیان ازم تعیین سطح کنن
رفتم بالا و خیلی سعی کردم خودمو کنترل کنم و آروم باشم
چندتا نفس عمیق کشیدم ومنتظر موندم سپهر اومد داخل نمیدوستم مدیر دپارتمان شده سلام و احوال پرسی کردیم +خوب هستین؟چقدر چهره شما برای من آشناست -شما قبلا استادم بودین +کجا؟ -آموزشگاه سفیر دیدم خیلی داره فکر میکنه بیشتر براش توضیح دادم -بخاطر تداخل کلاسام مجبور بودم کلاس پسرا بیام بشینم،کنکور داشتم،یادتون اومد؟ +آهاااااا،آره.چقدر تغییر کردی،چه خبرا؟الان چیکار میکنی؟ -دانشجو ام بعد از اینکه مصاحبه کردیم قرار شد بهم زنگ بزنن +خب شمارتونو که داریم تماس میگیریم باهاتون راستی چندسالت بود؟ -20 +نه خیلی خوب موندی میخواستم بزارمت تو بخش نوجوان ها،نه خوب موندی. هردو خندیدیم درو برام باز کرد +مواظب خودت باش -باشه چشم ممنون
+قربونت،مواظب خودت باش،میبینمت. -ممنون خداحافظ
ادامه دارد....